عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دلم می‌خواست دنیا رنگ دیگر بود

 فکر می کنم یکی از فرق های عمده ی ما با سایر موجودات، در قدرت تخیل ماباشد. ما می توانیم جهانی زیباتر و بهتر را تصور کنیم. واین توان هم از سویی مایه ی آفرینش های هنری و خلقِ زیبایی شده است و هم اسباب درد و رنج. وقتی دنیای بهتر و زیباتر را تصور می کنی و فاصله ی آن را از دنیای موجود می نگری، دیگر غم و غصه گریبانت را رها نمی کند. دیگر سخن امام محمد غزالی که می گفت: لیس فی الإمکان ابدع ممّا کان، یعنی دل انگیزتر و بدیع تر از آنچه هست، در دایره ی امکان نبود، دستِ کم برای من، پذیرفتنی نیست. یکی از کفرآمیز ترین سخنان خواجه ی شیراز که فکر می کنم از نظر مغفول مانده این است که: عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی. چرا که به گمان او: آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست.  این نیروی تخیل و تصوّر جهان معدوم ولی مطلوب، به نظرم دستمایه ی بسیاری از خودکشی هاست. امری که در سایر جانداران نمی بینیم. اگر خودکشی نهنگ ها و دلفین ها هم راست باشد شاید به دلیل جوانه زدن همین نیرو در آنان باشد. خدا را چه دیدی. ما تنها کسانی هستیم که می توانیم بنشینیم و در عالم ذهن و خیال، دنیای دلخواه و مطلوب خود را خلق کنیم. شعر بسازیم. جایی شعری خواندم که اگر حافظه یاری کند چنین بود: "جهان هست، اما ما آن را دوباره روایت می کنیم، تا جهان باشد، بیش از آنچه هست، و ما باشیم، بیش ازآنچه هستیم."شاعران بزرگترین ناکامان تاریخند. شفیعی کدکنی گفته: "هیچ می دانی چرا چون موج، در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟، زان که بر این پرده ی تاریک این خاموشی نزدیک،آنچه می خواهم نمی بینم، و آنچه می بینم نمی خواهم." منشأ رنجها همین جاست. آنچه می بینی نمی خواهی وآنچه می خواهی نمی بینی. رواقیون هم همین را دریافتند و گفتند اگر میخواهید رنج نبرید پس همانی را که می بینید بخواهید. یعنی به آنچه هست رضا دهید. شاعران آفریننده ی آرزوها هستند، آرزوی روزهای بهتر... روشنتر... زیباتر... حمیدی شیرازی گفته: چیزی ز روزگار بماند ز هرکسی/ وز ما به روزگار به جز آرزو نماند. فکر می کنم قدرت تخیل قوی، رنج فزاینده به دنبال دارد. شعر نوعی آفرینش است. اما آفرینش دنیای خیالی. دنیایی که به قول قیصر امین پور حتا در خواب هم خوابش را نمی شود دید: "خدا روستا را، بشر شهر را، وشاعران آرمانشهر را آفریدند که در خواب هم خواب آن را ندیدند." همان آرمانشهرِ پشت دریاها! که سهراب می خواست قایقی بسازد و در پی آن برود. از این خاک غریب دور شود. شهری که شاعران در آنجا وارث آب و خرد و روشنی اند. حکایت خیالِ خامِ پلنگی که در طلبِ ماه، پنجه به خالی می زند. حال با طرح این آرزوها در پی چه هستم. افزدون بر رنجهایتان؟! چند عذر و بهانه دارم. یکی اینکه: مرد را دردی اگر باشد خوش است. دوم اینکه: به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم؛ کوشش بیهوده به از خفتگی... و دیگر اینکه ارزش هرکسی به آرزوهایش است: گر در طلب لقمه ی نانی، نانی/ ور در طلب منزلِ جانی، جانی/ این نکته ی رمز اگر بدانی، دانی/ هر چیز که در جستم آنی، آنی. آرزوهای خوب داشتن آثار مثبتی در عملکرد ما می نهد. آرزو می کنم که بهترین آرزوها را داشته باشید.